نتایج جستجو برای عبارت :

بودنت را لازم دارم .!

اگر مستضعفی دیدی ،
                         ولی از نان امروزت
 
 به او چیزی نبخشیدی ،
      به انسان بودنت شک کن!
 
                اگر چادر به سر داری ،
                           ولی از زیر آن چادر
 
 به یک دیوانه خندیدی
     به انسان بودنت شک کن!
 
               اگر قاری قرآنی ،
                        ولی در درکِ آیاتش 
 
دچارِ شک و تردیدی ،
   به انسان بودنت شک کن!
 
                 اگر گفتی خدا ترسی ،
                          ولی از ترس اموالت
 
 تمام شب نخوابیدی ،
آنقدر 
"دوستت دارم"ها
"دلتنگى"ها
"خاطرات"
به زبان هاى گوناگون 
روى قلم ها چرخیده
که ترجیح می دهم 
قلم را زمین بگذارم و
تمامِ آشوب هاى دلم را 
کنارِ گوشَ ت نجوا کنم
بودنت را لازم دارم، 
براى چند دقیقه ابرازِ دلتنگى...
دیگر کافی ست،
هر آنچه خواندى و به رویَت نیاوردى!

''علی قاضی نظام''
ما خیلی به هم شباهت داریم,  من برای شاد بودنت خودم را می شکنم  تو هم برای شاد  بودنت مرا می شکنی ... این که غصه ندارد   هر آدمی توی زندگی اش , یک جا می شکند ,  یا دلش  یا غرورش  اما خدا نکتد هم دل بشکند هم غرور ...    #الهام_ملک_محمدی
گاهی به این فکر میکنم کاش میشد دوستت نداشت ‌...
کاش میشد از تمام اونایی که دوستشون دارم فرار کنم و برم یه جای دور ...
یه جایی که فراموش کنم از نبودنت چه قدررر حالم بده ....
میدونم دارم چرت می بافم ...
میدونم ...ولی
کاشکی میشد دوستت نداشت ...
حیف ...
حیف که این دل لامصب همه ادمای دنیا رو گذاشته یه طرف ...تو رو یه طرف!
دلم گرفته امروز ...دلم بدجور گرفته ...مثل روزای دیگه ...از وقتی اومدی تو این دلم یه لحظه رنگ اروم قرار به خودش نگرفته...
دلم پر میشه غم ...
دلم پر میک
مرسی که اومدی تو زندگیم و شدی همه کسم
شکر بابت بودنت
شکر بابت اینکه گاهی بی اخلاقیای منو تحمل میکنی
شکر بخاطر اینکه منو اینقدر دوست داری
شکر بخاطر اینکه اینقدر راحت احساستو بیان میکنی
خدایا شکر شکر شکر که علی رو اوردی سرراهم و گذاشتیش تو زندگیم
شکرت خدا
میدونم تو کارات بی دل نیست 
بودنش حتما دلیلی داره که سراهم گذاشتیش
و من چقدر خوشحالم از بودنش
خدایا شکرت
نمیدونم پطوری شکر کنم..میدونی چقدر محتاج بودم.نیاز داشتم
تو دستمو گرفتی خدایا ممنونم.
الان که اینو مینویسم در این ساعت و تاریخ
قرار بود سرنوشت مون به هم برای زندگی پیوند بخوره
نشد ؛ که بشه 
به قولی اگه میشد چی مییییییشد...
.
.
.
گله و شکایت ندارم چون
میدونم که 
دل دادنمون رو هیچ پایانی نیست،
من به بودنت قانعم 
بودنت ازم کم نشه

..
...
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
 
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
 
 
بوىِ آشناىِ نمِ باران و ریزشِ برگ هاىِ لیلى شده از نوازشِ باد هاىِ مجنون، یادآورِ روز زمینى شدنِ نگاه آسمانى توست، تویى که تنها دلیلِ تکرارِ تپشِ قلبِ مهربان شده از بودنت هستى، تویى که مهربانىِ مهر همه از بودن توست، تویى که ترجمه ى عشقى، تویى که به دنیا آمدى و پاییز را عاشق کردى، مهر ماهى جان بودنت آرامش است و نبودنت دلتنگىِ تا ابد غروب پاییز تولدت مبارک ..
زیادی خوب بودن خوب نیست 
زیادی ڪه خوب باشی شڪننده تر می شوی...
با هر قدرناشناسی دلت ترڪ بر میدارد، می شڪند...
تڪه های شڪسته را در دستانت می گیری...
نگاه میڪنی به نتیجهٔ زیادی خوب بودنت!
زیادی خوب بودن خوب نیست 
زیادی ڪه خوب باشی به زیادی خوب بودنت عادت می ڪنند...
آن وقت ڪافی است ڪمی بد شوی
همه گمان می ڪنند زیادی بدی! 
سیمین بهبهانی
و اسم من به صورت ناگهانی و یهویی..
وارد لیست المپیاد شد ...!
....
و حسم بهم میگه ...اینکه دم اذان وقتی صدای قرآن تو کل دانشکده پیچیده بود اسمم اونجا نوشته شد...حکمت خودته!
دلم گرمه به بودنت ...همه کسم...!❤
.....
به دعاهاتون احتیاج دارم...
 
 
دانلود رمان شرطی که بودنت را به همراه آورد با لینک مستقیم
 
| دانلود رمان شرطی که بودنت را به همراه آورد  |
 
دانلود رمان با لینک مستقیم و فرمت های pdf,apk,epub,jar برای کامپیوتر و گوشی های اندروید و آیفون
| نام رمان : شرطی که بودنت را به همراه آورد
| نویسنده : Naviya 
| موضوع : عاشقانه
| فرمت : پی دی اف
| تعداد صفحات : ۱۶۲
| خلاصه و قسمتی از رمان :
داستان این رمان زندگیِ دختریِ به اسم پانیا بزرگمهر، یه دیوونه لجباز که طی یه تصادف خانوادش رو از دست میده و در
‌‌
اکنون دیگر "در دسترس" بودنت مهم نیست چون دیگر نه "مشترک" هستی و نه "مورد نظر" ...!
هوا سرد است اما نگران نباش سرما نمیخورم ، کلاهی که سرم گذاشتی تا گردنم را پوشانده...!
هرکس ک سراغت را میگیرد ، نمیگویم وجود نداری ، میگویم وجودش را نداشتی...!
فکر نکن تو فوق العاده بوده ای ، قطع به یقین من کم توقع بوده ام...!
حالا هم که اتفاقی نیفتاده ، حادثه ی بین ما ، فقط یک زد و خورد ساده بوده ! تو جا زدی ، من جا خوردم....!
زمانی "نبودنت" همه هستی مرا نابود میکرد ولی حالا
نمی دونم از کجا شروع کنم؟
از خوبیت از امیدت از حرفهای پر از ماهت یا از چشات که من رو کشته حتی از عصبانیتت چون اونم بران غنیمته 
کاش بدونی که چقدر دوستت دارم کاش بدونی ارزشت بیشتر از این حرفاست تو برام مثله بارانی که برام همیشه سبکی میاره
مثله باران از آسمون به دل عاشق من می باری مثله باران صدات برای دلم آرام ونرم است.
چه خوبه بودنت و چه خوبه که حس کردنت را در وجودم دوست دارم و اینکه چقدر دلم میخواد سرت را روی شانه هایم بگذاری و
حرفهای دلت رو بهم
 دستمال را بر می دارم، گرد و خاک روی میزها و آینه ها را تمیز می کنم و جایشان دوستت دارم می گذارم. خانه را جارو می کنم و دوستت دارم هایم را می پاشم روی فرش های تمیز. به غذای در حال پخت ِروی گاز سر می زنم و چاشنی دوستت دارم اش را اندازه می کنم. جوراب هایت را بر میدارم و با دوستت دارم هایم کوک می زنم. دمنوش دوستت دارم را دم می گذارم تا بیایی. می آیی و دوستت دارم هایم را می نوشی و شام نخورده، از خستگی خوابت می برد. دوستت دارم هایم را مثل پتویی رویت می اند
یه وقتایی یه سـری چیزا برام مهمـه ! کهمیدونم اونام الکیه...
کلیر لعنتی خیلی مزخرفـی خیلی ! باید بهت بگم تا چند مدت دیگه کلا از زندگیم حذفی حذف !بذار تا بیشتر از این به گنجشک وابسته نشدم خودتَ م فراموش کنم ! بعضی از آدمــا همونقدر که کنارشون حالت خوبه همونقدرم حالت بده ! اینجوری نه خوب بودنت مشخصه نه بد بودنت ...
چرا آدمـا اینقدر مزخرفاً آخه ؟ 
نمیدونم چیکار کنم که به آدما وابسته نَشم ؟ اگه میدونید بگید ! ممنونتونم میشم از الان تا هروقت که زنده ام :)
مگر نه اینکه اولین ها همیشه ماندگارترند
پس چطور آخرین شب اردو را یادت به ماندگار ترین مبدل ساخت؟
من و خدا و تویی که نبودی و بودنت پررنگ تر از هر ظهوری ایفای نقش را برعهده گرفته بود
دارم میرم به جایی که ازش کوچ کردم
ولی
ادامه مطلب
**مریضحالی ام خوش نیستنه خواب راحتی دارمنه مایلم به بیداریدرون ما تفاوت هاستتو مبتلا به درمانی،و من دچار بیماری
 
کنارِ تخت می خوابممگر هوا که بند آمدنفس کشیدنت باشمتو روز می شوی هر شبو صبح می شوی هر روزتو خواب راحتی داری …
 
نه جیک جیک مستانتنه سردی زمستانترجوع کن به دستانتچه روزهای بسیاریکه ظلم ها روا کردیبه دست های بسیاری
 
شبانه، مرد گاریچیبه خانه می کشد خود رااگر که مادیان خسته؛اگر طناب هم پاره؛درون مرد هموارهکشیده می شود باری
 
تو را
اما من خوب نیستم
نبودنت برام پر از درد و غصه بود
اشک ریختن و غصه خوردنام آخر سر منجر به کمردرد شدید شد و قلبم که دیگه نگم نمیخواست بزنه
خوشحالم که حالت خوبه و کم کم حال منم خوب میشه ایشالا
فردا میرم سرکار
امتحان کردم دیدم میتونم راه برم و بشینمو پا بشم
بودنت برام یعنی زندگی
دوستت دارم
خیلی
مراقب خودت باش لطفا
چقدر خوبه که، هنوز پیشمی
هنوز دارمت، توی ترانه هام
میشه با واژه‌ها، یه بوسه‌‌ی عمیق
بگیرم از لبات، هر جور که بخوام
چی میشه از تو گفت؟! خیالِ خامِ من
نگات سوژه‌ی، شعرِ معاصره
شبیه منزوی، منم یه شاعرم
بذار ازت بگم، ولی محاوره!
تو آلیسی و من، یه سرزمینِ کور
چشای روشنت، عجایب منه
کلاسیکم ولی، سپید بودنت
یه اتفاق نو، تو قالب منه
بخند بی‌دلیل، بخند پشت هم
که خنده‌هات بشن، آرایه های من
بذار تصویری که از توئه، فقط 
برای من بشه، فقط برای من
تو آلیس
" منم یه شاعرم "
چقدر خوبه که، هنوز پیشمی
هنوز دارمت، توی ترانه هام
میشه با واژه‌ها، یه بوسه‌‌ی عمیق
بگیرم از لبات، هر جور که بخوام
چی میشه از تو گفت؟! خیالِ خامِ من
نگات سوژه‌ی، شعرِ معاصره
شبیه منزوی، منم یه شاعرم
بذار ازت بگم، ولی محاوره!
تو آلیسی و من، یه سرزمینِ کور
چشای روشنت، عجایب منه
کلاسیکم ولی، سپید بودنت
یه اتفاق نو، تو قالب منه
بخند بی‌دلیل، بخند پشت هم
که خنده‌هات بشن، آرایه های من
بذار تصویری که از توئه، فقط 
برای من بشه، فقط
شنیدید میگن فلانی داره گور خودش را با دست های خودش می کنه ؟
دارم همین کار را میکنم .
نمیدونم کی آماده میشه !

ایمیلم را هر روز چک میکنم . عادت کردم ...
مییینم یک نفر که سالهاست ازش خبر ندارم پیام داده :
...هستم . زنده ام . به وجودت نیاز دارم . باهام تماس بگیر .

من دیگه آدم قبل نیستم . ناجی افسانه ای آدم ها !
انرژی برام نمونده تا خرج دیگران کنم .
کدوم وجود ؟!

کاش منم مثل اون دوست مون کسی را داشتم که بتونم بهش بگم :
ف .. هستم . هنوز زنده ام و به بودنت نیاز دارم .
خانومم دوست دارم .  شدی خانوم خونم. شدی خانوم من. 
خانومم الهی فدای خندیدنت بشم که دنیارو با خنده هات کنار خودم عوض نمیکنم. خانومم به امید صبح بخیر تو چشامو باز میکنم به امید داشتنت نفس دارم. خانومم خانومم الان خونه بابات رفتی و من اینجا دارم مینویسم  .  الهی دورت بگردم. خانومم هیچکس معنی چشماتو جز من نمیدونه...مال خودمه.. فقط با من حرف میزنن چشمات. دارمشون ..
 خیلی دلم واسش تنگه...بخدا هیچکس نمیدونه دلتنگی هرروز من ینی چی....
اگه بیتاب میشم درمونم
در ماه جاری آزمونی برگذار شد که به اسرار همسری شرکت کردم.
از اونجا که هیچی نخونده بودم فقط رفتم که روی همسری رو زمین نزده باشم.
با شرایطی که در حال حاضر برام پیش اومده
فقط لازم دارم که توی اون ازمون قبول بشم.
احتمال قبول شدنم محال نیست.
چون پنجاه درصد سوالهارو جواب دادم.
ولی الان به دعا احتیاج دارم.
برای دعا کنید که قبول شده باشم.
در همین لحظه خیلی خیلی به این قبولی احتیاج دارم. خیلی زیاد.
توی قصابی بودم که یه خانم پیر اومد تو مغازه و یه گوشه ایستاد. یه آقای جوان خوش تیپی هم اومد تو گفت: 
«آقا ابراهیم، قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم.»آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش. همین جور که داشت کارشو انجام می داد رو به پیرزن کرد گفت: «شما چی میخواین مادر جان؟»پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: 


ادامه مطلب
موهایش را نوازش می کردم و انگشتانم را میان تک به تک تار موهایش بازی می دادم،آرام خم شد و کنار گوشم گفت:"دوستت دارم." لبخند عمیقی زدم،به عمق دره های پر پیچ و تاب مارمیشو،خواستم خودم را لوس کنم،اخمی کردم و گفتم:"دختر به این زشتی را چرا دوست داری:("
گفت:"زشت بودنت را دوست دارم چون کس دیگری سراغت نمی آید;)"
اخمی بچگانه میان ابرو هایم نشاندم،قهری بچگانه،نگاهی بچگانه...گفتم:"تایید کردی که زشتم:("
آرام خم شد و زمزمه کرد:"چهره ت زیباترین پدیده ایست که چشمان
آمدنت به زندگیم ...و در فکر و ذکرم ...ارمغان های زیادی داشته ...
مثلا هر وقت که بودنت به دلم می افتد  ...گل از گلم میشکفد ...به آمدنت که فکر میکنم گونه هایم گل می اندازد ...پر حرف میشوم و آسمان ریسمان میبافم ...!و به هر عابر خیابان لبخند میزنم...شبیه دیوانه ها...برای بچه ها دست تکان میدهم و برایشان چشمک میزنم ...
به نبودنت کنارم اما فکر که میکنم ...دنیا سیاه رنگ میشود ...دنیا به هیچ نمیارزد اصلااااا...ناامید که باشم از بودنت ...ناشیانه زبانم از حرکت می افتد ...چش
نمی دونم از کجا شروع کنم؟از خوبیت از امیدت از حرفهای پر از ماهت یا از چشات که من’ کشته حتی از عصبانیتت چون اونم برام غنیمته کاش بدونی که چه قدر دوستت دارم کاش بدونی ارزشت بیشتر از این حرفهاست تو برام مثل بارونی که برام همیشه سبکی میاره مثل بارون از آسمون به دل عاشق من می باره مثل بارون صدات برای دل آدمی آرام و نرمه . چه خوبه بودنت چه خوبهه احساست و حتی لمس کردنت انقدر دوست دارم به اون شونه هام سرت را  بزاری و حرفهای دلم رو بهت بگم باهات گریه ک
امروز زندگی نور داره. نور ملایم عصر بهاری. که بارون زده و داره از لای برگای سبز زنده میخوره رو موهام.
نامجو میگه 
«هوا برای زندگی کافی نیست؛ و نور نیز لازم.»
سوگند هم میخونه:
« در میان طوفان هم پیمان با قایق ران هاگذشته از جان باید بگذشت از طوفان هابه نیمه شب ها دارم با یارم پیمان ها
که برفروزم آتش ها در کوهستان ها» 
+ دوستش دارم. 
سلام.
امروز
سه مرداده من سرکارم و از اینجا دارم برات می نویسم.هم برای خدای مهربونم
می نویسم هم برای اونی که امروز سیزدهمین سالگرد اولین آشناییمونه.سیزده
سال گذشت از اولین روز دیدارمون. از رویش جوانه عشقمون.عشقمون شده یه درخت
سیزده ساله. با اینکه ندارمت اما امروز حس خوبی دارم. انگار جشنه.
خوشحالم.میدونی خدارو شکر میکنم که تو سر راه من قرار گرفتی چون خیلی چیزا
بهم یاد دادی. و بودنت و حتی نیودنت باعث شد من سمت خیلیا نرم و خیلی
کارارو نکنم که ب
آدم گاهی خسته می شود....از درد مداوم...از دلتنگی های مداوم....از انتظار برای اتفاق های خوب ....از همه چیز...از خراش های کوچک و بزرگ روی روحت ....از آدم هایی زندگی ات....من هم آدمم و خسته شدم....خسته خیلی....
می نشینم و اهدف کوچک و بزرگم را می نویسم....استراتژی های راه ها را....آدم هایی که می توانم روی کمکشان حساب کنم....بعد کوله می بندم و راه می افتم...بدو بدو...دنبال آرزوها....بعد کسی دروغ می گوید...کسی وعده دروغ می دهد...کسی بلد نیست...کسی راه را اشتباه می رود....کسی ب
چیزی نیس کالیستوی من.. لطفا آروم باش.. انقدر وحشیانه ندرخش.. الان اقیانوس یخت آب میشه.. آروم باش.. اروم بدرخش.. میدونم سخته.. برای منم سخته.. ولی این خواسته‌ی خودم بود..
خودم بودم که ازش خواستم درستش رو بهم نشون بده.. شاید این یه نشونه بود که بهت بگه اشتباهه.. میدونم، توم میدونی.. سخته یکم..
اشتباه خودم بود.. ادم جایز الخطاست.. اما نمیدونم تا کجا جایزه! نمیدونم تا کجا منِ آدمِ جایزالخطا، قراره خطا کنم.. نمیدونم تا کجا قراره خطاهام بخشیده بشن.. البته فک ک
 زیبا نوشتن همیشه ملاک نبوده است ولی نوشتن اری .
اینکه برایت بنویسم که تا قلم جوهر دارد تا خودکار بیک که عمری به اندازه بلکن بیشتر از نوح دارد می نویسد میشود از تو نوشت نه از خوبی هایت بلکه از بودن هایت که همشان خوب است . تو که خوب می دانی ما ادم ها مشمول وضمه ی عشقیم و همین بس است برای اینکه بگویم من از بودن تو کنار خود است که احساس بودنی دارم .
بگذار بگذریم و برویم سراغ اینکه از تو بخواهم مثلا:
بخواهم که مرا ببری به جایی که بودنت تمام نشود 
ببری
بسم رب الشهدا  حجت خدا... بعد از تمام شدن عملیات که فهمیدیم محسن اسیر شده یکی از بچه های حیدریون آمد و فیلم لحظه اسارت رو بهم نشون داد که تیر به پهلوء محسن خورده بود و نشوندنش عقب تویوتا و میزدنش لباش از تشنگی خشک خشک بود. یکی از داعشی ها آمد و گفت فردا از همین شبکه ویژه برنامه ای داریم. فردا دوباره به آن شبکه مراجعه کردم محسن را دیدم که دارند شکنجه میدن، روی زخمش مرهم گذاشته بودن و به شهر القائم برده بودن چند بار با طناب از گردن آویزانش کردن صدا
برای تو می نویسم به تو که شعر در هوایت شکوفه می دهد تویی که به خاطراتم دستبرد زده ای و دستت به خلوتم دراز است هر چقدر هم نباشی منکر بودنت نیستم برای بوییدن زندگی من چند گلدان خالی مانده و شاخه هایی خشک ... هیچ شاخه ی خشکی جوانه نخواهد داد بلکه هیزم خواهد شد و آتش سرکش درونم را شعله ور می کند برای سوزاندن کسی گرفتن امیدش کافیست اینجا دیریست که آسمان ابری ست و بارانی نمی بارد دردی بدتر از این هست ? به یاد داشتن کسی که آینده ات را با خود برد
سلام
امیدوارم حال جسم و دلت خوب باشه
الان که این نامه رو نمیخونی من تو قرنطینه م
تو هم احتمالا تو قرنطینه ای : )
قرنطینه حوصله سَربَریه
یا نه
قرنطینه بهونه‌س
اون چیزی که اذیت میکنه قرنطینه نیست
نبود من و تو با همه
نیمه گم شده من
اونقدر دوست دارم که با فکر نبود تو دیوونه‌تر میشم
و از بودنت سرمست و سرشار از خوشی و لذت =)
بعد از رسیدن به تو تازه روز های خوب شروع میشه
تازه اون روزایی که قراره از این زندگی لذت ببریم شروع میشه =)
میرسه اونروز که با قدم ه
نمی دونم از کجا شروع کنم؟
از خوبیت از امیدت از حرفهای پر از ماهت یا از چشات که من’ کشته حتی از عصبانیتت چون اونم برام غنیمته کاش بدونی که چه قدر دوستت دارم کاش بدونی ارزشت بیشتر از این حرفهاست تو برام مثل بارونی که برام همیشه سبکی میاره مثل بارون از آسمون به دل عاشق من می باره مثل بارون صدات برای دل آدمی آرام و نرمه . چه خوبه بودنت چه خوبهه احساست و حتی لمس کردنت انقدر دوست دارم به اون شونه هام سرت را  بزاری و حرفهای دلم رو بهت بگم باهات گریه
تو تاریکی شب نشستیم زل زدیم به چراغ های کوچک ..به خانه های پر نور شهر ..گفتم چی میشد یکی از این خونه ها مال ما بود ‌..دلمون خوش بود....
دلم اون شب به بودنت خوش بود هرچند که می دونستم رفتنی ،رفتنی است.
دلم گرفته است حوصله نوشتن ندارم .احساس امنیت ندارم ....
بسم رب المهدی
 پروانه های سوخته / ۴
حسین جان! برایت لشکر آورده ام...
خودت می دانی که تو تمااااااام عمر و زندگی زینبی؛ پس چه باک از اینکه طفلانم را پیشکش به آستانت کنم؟طفلانم، نذر چشمانت...طفلانم، نذر بودنت...طفلانم، نذر ماندنت...
سرت سلامت برادر...سرت...سرت... 
 
چهارم_محرم_۱۴۴۱
بسم رب المهدی
 پروانه های سوخته / ۴
حسین جان! برایت لشکر آورده ام...
خودت می دانی که تو تمااااااام عمر و زندگی زینبی؛ پس چه باک از اینکه طفلانم را پیشکش به آستانت کنم؟طفلانم، نذر چشمانت...طفلانم، نذر بودنت...طفلانم، نذر ماندنت...
سرت سلامت برادر...سرت...سرت... 
 
چهارم_محرم_۱۴۴۱
من نمی دانم خوشبختی چیست. مدت هاست که به معنای واژه ها شک کرده ام اما اگر خوشبختی احساس رضایت از زندگی باشد (که البته معنای آن را هم نمی دانم) حتما یک جایی میان خنده های تو جا خوش کرده. بخند مادر. بخند و خوشبختم کن. نه اینکه من تو را دوست داشته باشم و این دوست داشتنم از سر لطف باشد، من تو را نیاز دارم مادر، تو را با تمامِ غلظتِ بودنت.
 
پ.ن:
1. امیدوارم صدای گریه های بلندبلندِ مادرتان را نشنیده باشید. امیدوارم دلتان برای خنده های بلندبلندِ مادرتان ت
اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمیکنی؟ هوم. ولی میدونی تقدیرش چقدر منو یاد تو میندازه؟ اونجاش که میگه عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی می‌پره. یا اونجا که میگه راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی. هوم.
 
آخرین پست ناله‌ی عشقی. تامام.
«شاید زمان آن رسیده باشد که بنشینیم و برای آدمِ رفته آرزوی خوشبختی کنیم.بگذاریم شبیه عشاق دنیای ادبیات، برای هم از روسِ اصیلِ مغرور و بارانی‌های انگلیسی بگویند و جعبه‌ی کوچک کادوپیچ شده‌ی توی جیب چپش و قاصدک‌هایی که به امید رسیدن به هم فوت می‌کنند.
می‌دانی چیست؟ احساس دختربچه‌ی پنج شش ساله‌ای را دارم که ناگهان از دنیای کوچک و رنگی رنگی زیبایی که خودش با دستان کوچکش برای خودش ساخته، بیرونش انداخته‌اند و پرتش کرده‌اند توی دنیای خاکست
امشب کع از درد به خودم پیچیدم، پیچیدم و پیچیدم تا همه پیچ‌های عالم به سر آمد، تو سر هر پیچی منتظرم نشسته بودی با آغوشی گرم و دستان مهربان، میخواهم‌ برایت بنویسم که قدر‌دان لحظه‌ لحظه‌ی بودنت هستم، حتی وقتی که سعی میکنم با تک تک سلول‌های وجودم ثابت کنم که نیستم.
با چشمانی که به تیرگی شب شبیخون زده اند به کدام نقطه از تاریخ نقب زده ای که بودنت، فرسنگ ها بعید است و دور، به کدام قصه عاشقانه سفر کرده ای که مجنون بر لیلی نگاهت کرنش می کند، به کدام جوخه فرمان آتش داده ای که هویدا حلاج وار سر دار را طلب میکند و در کدامین آیه نازل شده ای که سهراب محمد وار به معراج می خواندت.
هر اتفاقی بیفته من بخاطر همه تلاش هایی که همه این سال ها کردی همه بالاپایینایی که تجربه کردی همه اتفاقایی که پشت سر گذاشتی محکم محکم بغلت میکنم بهارم :)فردا حواستو حسابی جمع کن 
فردا نذار هیچی جلوی موفق شدنتو بگیره 
هرچی بلدی بزن و برگرد 
تو بخاطر بهار بودنت عزیزی 
هیچوقت خودتو با هیچکس مقایسه نکن حتی گذشته خودت فقط سعی کن الان کاریو انجام بدی که فکر میکنی حال دلتو بهتر و بهتر میکنه و کیف میکنی باهاش 
برات بهترین بهترین و بهترین ارزوهارو دا
روزی که برای اولین‌بار ببینمت، قطعا داستان‌های زیادی برای تعریف کردن دارم. من مشتاقانه حضورت رو تمنا می‌کنم و از خدا می‌خوام فرصتی رو بهم بده تا حس لبریز از هیجانم رو با صدای خودم برات بگم. هیراد جانم، پسرِ قشنگم، روزی که برای اولین بار ببینمت، معلوم نیست در چه سن و سالی هستی و چقدر از هیجانات این روزهای منو درک می‌کنی، ولی مهم نیست، چون من صبر زیادی در مقابل بودنت و انجام دادن درست‌ترین کارهایی که یاد گرفتم در به‌موقع‌ترین زمان‌های مم
برای دوست داشتنت
محتاج دیدنت نیستم اگرچه نگاهت آرامم می کند.
محتاج سخن گفتن با تو نیستم اگرچه صدایت دلم را می لرزاند.
محتاج شانه به شانه بودنت نیستم اگرچه برای تکیه کردن، شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است.
اما
دوست دارم بدانی حتی اگر کنارم نباشی ؛ بازهم نگاهت میکنم ، صدایت را می شنوم و به تو تکیه میکنم !
 
++ دست خطم تعریفی نیست اما انصافا عکاس خوبی هستم:)
 
 
راس میگه ن راس نمیگه
مگه کلمه ها نیستن که منظور ما رو میرسونن؟
خب من چرا نباید خودمو درگیرش کنم
مگه غیر این نیست که تو اگه خودتو درگیر کلمه ها کنی از معنای اصلی جا میمونی !؟
...
مائده ! این صفر و صدی بودنت داره حالمو بهم میزنه :)))
...
#سارا
اعصابم خورده،
نه نمیگم ولی باید رفت، تا خستگیم در ره...
اون روزا دیگه بر نمیگرده، باید رفت
رفتنم بهتره بودنت عادتِ
کاش بر نمیگشتم
نمیدونم چیکار دارم میکنم، نمیفهمم، هی میخوام ادیتش بزنم میگم نه، نه، نهه!با اینکه میدونم ببینه شاید یکم ناراحت شه... یکم؟ 
تو کارکترام ندارم کلک یکم.
بیشتر اَ یکم. ولی نه! ادیتش نمیزنم. نمیدونم میخام تلافی چیو سرش خالی کنم؟ چرا خوبم میدونم، ولی این مشکل توعه کوثر... اینو بفهم.
شرت مثل غمت کم 
 
اه ، به من چههههه، بهت گ
امروز روزم قشنگ بودبه قشنگی وقتی که به ایده‌ی تو دیوانه‌وار میخواستم پاهایم را در شن‌های کویر و خنکیِ آب‌های دریا فرو ببرم...به قشنگی وقتی که دل بستم به لقبِ شبدر سبزِ چهاربرگِ سحرآمیزی‌ که تو به من تحفه کردی...به قشنگی وقتی که کوفته‌های خاصِ دست پختِ دلپذیرت را زیر زبانم فراموش‌نشدنی دیدم...و به قشنگی وقتی که تو را دیدم...جیغ بزنم تا احساساتم دنیا را فرا بگیرید؟!من با دیدنِ تو،با خودم و‌ دنیا رفیق‌تر شدم و حالا چیزِ ارزشمندی برای محافظتی
دوست ندارم دیگه مانتوهای رسمی بپوشم و مقنعه سر کنم 
دوست ندارم 
دوست دارم رنگی باشم دقیقا شبیه اون زنی که توی رویاهای دختربچگیم بود
دوست دارم بخندم و کاری که دوست دارم انجام بدم 
دوست دارم کار های قشنگم دیگرانو خوشحال کنه 
دوست دارم ... دوست دارم 
دوست دارم قلبم زنده باشه ... پیروز باشم 
دوست دارم آسمونو ببینم 
دوست دارم ستاره ها رو بشمرم 
دوست دارم دور از هیاهو بقیه عمرمو زندگی کنم ...

+ البته نه اون رنگی رنگی شکل اینفلوئنسرهای خز و بی معنی ای
طبق روال دیلی همیشگی 
در حال حاضر دارم فرندز می بینم
خوبی این دیلی این هست که همه فصل های یک فیلم بیرون میاد و تو دیگه لازم نیس منتظر باشی تا فصل بعد و ... :دی
فعلا فقط فصل اول رو دیدم و دو قسمت از فصل دوم
دوسش دارم
مخصوصا چندلر رو :))
زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زم
بودنت شوق کودکی هامه
پهنه آسمون دل رامه
بهترین اتفاق روح افزا
از تو ممنون که عشق باهامه
رفته بودم که برنگردم باز
نفرتو از دلم جدا کردی
منِ در خود تنیده را بانو 
زنده کردی و با خدا کردی
مهربونی، بدون حرف و حدیث
طرح لبخند آسمون داری
در نگاهِت صداقتِ موجه
بهتر از شاعرا زبون داری
شد دعای شبانه روزی من
که خدا حافظ تو باشه و بس
در جوار تو باشه شاعر پیر
دور باد از دلِت هوای قفس
محمد رحیمی
 
 
 
 
 
 
 
تورا دوست دارم شاملو

متن تورا دوست دارم
دانلود اهنگ من از عهد آدم تورا دوست دارم
من از روز ازل تو را دوست دارم

تورا دوست دارم چون نان و نمک

من از عهد آدم تورا دوست دارم علیرضا قربانی

دکلمه تو را دوست میدارم

دوستت دارم
من از عهد آدم تو را دوست دارم
من از عهد آدم، تو را دوست دارم از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
سلامی صمیمی‌تر
جنگهای اینجا، تن به تن نیست... دل به دل است!
من دلم را به دریا زده ام... تو دلت را به کوه سپرده ای...
کوه هم که به کوه برسد، دریا به کوه نمی رسد!
هیچ روایتی در کار نیست:
همه ی رویاهایم را در دریا می ریزم و به کلبه چوبی ام برمی گردم...
تو به سنگ بودنت ادامه بده...
+ از سری نوشته های... (مهربانو گفته است اگر دیگر بنویسم الکی پلکی، آن رویش را نشانم می دهد!)
+ روایت فتح ۵
لازم دارم یه مدت همه‌ی انسان ها رو از خودم دور نگه دارم، یا خودم رو از همه انسانها دور نگه دارم، یا هر چی. یه مدت غایب باشم‌، و زمان این غیبت به حدی طولانی باشه که بعد از ظهور دوباره‌م همه مجاب شن با آدم دیگه‌ای رو به رو هستن. یا انقدر طولانی شه که دیگه همه یادشون بره منِ الانو. یه منِ دیگه. همیشه آرزو داشتم یه روزی برسه که درباره‌م بگن اصن انگار یه آدم دیگه شده. منتظر یه اتفاقم. یه اتفاق بزرگ، یه نقطه‌ی عطف با شکوه، که از این رو به اون روم کنه.
گمان مکن دل شبها دو چشم تر دارم/**/شبیه شمعم و در سینه ام شرر دارم
تو می‌روی و مرا هم نمی بری آری/**/پس از تو همدم چاهم خودم خبر دارم
تنت سبک شده اما غم تو سنگین است/**/چگونه اینهمه غم را به شانه بردارم
چطور داغ تو را روی سینه بگذارم/**/مگر به وسعت هفت آسمان جگر دارم
سحر نیامده از خانه ام سفر کردی/**/تو فکر میکنی اینجا دگر سحر دارم
چقدر مثل توام من خودت تماشا کن/**/اگرچه خیبری ام دست بر کمر دارم
 هر روز از نوشتن طفره میرم، به امید اینکه فردا حالم بهتر بشه و مجبور نباشم حال بدم رو هیچ کجا ثبت کنم. اما روز بعدش با آشفتگی بیشتری از خواب بیدار میشم. تصمیم گرفتم نوشتن رو هم امتحان کنم، خدارو چه دیدی، شاید جواب داد.
امروز روز سختی بود. تمام روز رو فقط بدون هیچ کنترلی اشک ریختم. انقدر سخت بود که اون وسطاش داشتم فکر میکردم ممکنه اصلا آخرش رو نبینم... 
و حالا اینجا نشستم و با چشمایی که میسوزن و ورم کردن، دارم حال این روز بد رو ثبت می‌کنم.
من دوستش
گرچه سیه رو شدم، غلام تو هستم
خواجه مگر بنده ی سیاه ندارد؟؟
 
پ.ن1:اگه تو نبودی، انسان این حجم انبوه از آرامشی که توحرمت هست رو کجای دنیا میتونست تجربه کنه؟؟ ممنونم فقط بخاطر بودنت 
 
پ.ن2: یکی از اعمال خوشمزه حرم امام رضا اینه که بشینی یه گوشه از صحن، و فقط زائراشو تماشا کنی... اصلا لامصب مث مورفین عمل میکنه!
 
پ.ن3: یک عدد علی کوچولوی کیف کرده  در حرم!
اسمورودینکا
این دختره به خیال ناشناس بودن برای نامه‌ی قبلی نوشته که عبارت «بالش من از گریه خیس می‌شود» خیلی فیک و غیرواقعیه. نوشته بعد از عبارت «تو لبخند می‌زنی و ...» باید بنویسیم دنیا به ته می‌رسه یا آسمون به زمین میاد یا طوفان و زلزله و قیامت می‌شه. ظاهراً «خیس شدن بالش از گریه» فیک‌تر از به پایان‌ رسیدن دنیاست. اسمورودینکا اینا فکر نمی‌کنند تو واقعی باشی. فکر نمی‌کنند حرف‌های من واقعی باشه. شاید غیرواقعی بودنت به این دلیله که هیچوقت
نمیدانم از کجا شروع کنم. چندساعت پیش عصبی و ناراحت بودم و الان حس خوبی دارم. زندگی را دوست دارم. خانه ام را دوست دارم و این تنها چیز خوبی است که قرنطینه کردن برایم داشت. خانه ام را با تمام جزییاتش دوست دارم. البته هیچوقت متوجه این زیبایی ها نشده بودم تا اینکه دوستم از همه ی زیبایی های خانه ام استوری گذاشت. دیوارهای خانه ام را دوست دارم. نقاشی های روی دیوار را دوست دارم. اینه ی سورریالم را دوست دارم. بخاری را دوست دارم. قوری و کتری و پوست پرتقال رو
من روی تو حساب کرده بودم؛روی بودنت، ماندنت،پای یک چیزهایی ایستادنت.حالا اگر نباشی، من روی زندگی چه حسابی باز کنم که باشد یا نباشد؟ قسمت اعظمی از زندگی تویی،که نباشی یک چیزهایی کم می آید.ناقص می شود زندگی.میوه نارس را دیده ای؟هرچقدر هم زیبا باشد طعم گس می دهد. کال است، ناچاری دور بیندازی اش ، می دانی زندگی بی تو طعم گس می دهد ؛ می شود یک چیز دور انداختنی.
 
#تکراری
این شب ها باید دلبری کردن  را از مجیر یاد بگیریم.
قصه از شب هایی شروع شد که پای حرف های ابوحمزه ثمالی و افتتاح نشست و گفت:
توی اوج بی نیازی هایت دست دوستی را بهم دادی و بهترین رفیقم شد.من هم گناه کردم  و بین تمام خطاهایم باز لیست آرزوها و 
دعاهایم را نشانت دادم و پای غفار الذنوب بودنت را به میان کشیدم.برای مردم گفتم که میدانستید وقتی دری را به رویت باز کن هیچکس
نمی تواند ببندد،بعد ته دلم یک یا ستار العیوب گفتم و بلند گفتم اگر انداختمان وسط اتش ج
تو همیشه تو یه گوشه از فکرمی. شبا وقتی چشمامو میبندم و همه جا تاریک میشه و تنها میمونم، فقط با افکار و خاطراتم. تو اونجایی. همیشه تو یه گوشه از نگاهم، وقتایی ک دارم تو آیینه خودمو نگاه می کنم تو انگار، توی چشمامی، تو یه حالتی از نگاهم. مث عینک؟ ک دنیا رو جور دیگه ای نشونم میده. مث یه ابر، ک بالای سرم حرکت می کنه و باعث میشه نور خورشید رنگ دیگه ای داشته باشه. تو توی گوشامی. صدات رو می شنوم وقتی همه جا ساکته. تو درست اونجایی، تو لحظه هایی ک با خودم تن
دیشب داشتم به بنده خدایی میگفتم فُلان شرایط چقدر سخت... بعد یادم افتاد خیلی وقته معنی سختی برای من تغییر کرده.
من مامان بابام رو گذاشتم توی خاک ... واقعا دیگه هیچی سخت نیست. 
و اینکه بلدم در لحظه " از دست دادن " رو بپذیرم. از زیارت معشوق در یخچال سردخونه که سخت تر نیست. از پسش برمیام.
یادته میگفتی مومنی به من؟ بیا ببین ایمانت چه بر سرش اومده.
تو را به جای همه کسانی که نشناخته‌ام دوست می دارمتو را به خاطر عطر نان گرمبرای برفی که آب می‌شود دوست می‌دارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشته‌ام دوست می‌دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می‌دارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریختلبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می‌دارم
تو را به خاطر خاطره‌ها دوست می‌دارمبرای پشت کردن به آرزوهای محالبه خاطر نابودی توهم و خیال دوست می‌دارمتو را برای دوست داشتن دوست می‌دارمتو را به خاطر بوی لا
دوست دارم رهبرم رادلبر پیغمبر است/دوست دارم رهبرم را وارث برحیدراست/ازتباراهل بیت و آیت خوب خداست/دوست دارم رهبرم راجلوه ای ازکوثراست/اوپیام کربلا را میدهدبرمسلمین/دوست دارم رهبرم راآسمان رااختراست/میرود راه امام وهرشهیدی باهدف/دوست دارم رهبرم راشیعیان راسروراست/دشمنان دین ماراباز رسوامیکند/دوست دارم رهبرم رادشمن اوابتر است/اسوه والگوی خوبی گشته آقا درجهان/دوست دارم رهبرم رابهر عالم گوهراست/شیعه باشدجانفدای حضرت سیدعلی/دوست دارم ره
دوستت دارم...
به سان یک دیوانه، به سان یک سرباز 
به سان یک ستاره سینما 
دوستت دارم، به سان یک گرگ، به سان یک پادشاه 
به سان انسانی که من نیستم 
میدانی من اینگونه دوستت دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخند
  دوست تنهای های آدم فقط من دیونه ی درون شه هر آدمی یه من دیونه داره که همیشه کنارشه و آرومش می کنه من خوشبختانه یا بدبختانه دوتا دیونه درونم دارم یکی دیونه ی خودم و یکیم دیونه ی رفیقم .
   نمیدونی رفیق خندهات چه لذتی داره وقتی خوابی دیدن صورتت چه لذتی داره اوج خوشبختی لحظه ی که دو تاب نشستیم تو سرمای استخون سوز آهنگ گوش می دیمو قهقهه می زنیم .
   بابت بودنت ممنونم رفیقم
ادامه مطلب
دستام خواب رفته‌.
ذره‌ای می‌دونم چی درسته؟ نه.
ذره‌ای تلاش می‌کنم در جهت فهمیدن؟ نه.
حال دارم؟ نه.
خوش‌حالم؟ نه.
ناراحتم؟ نه.
مهمه برام چیزی؟ نه.
با خودم روراستم؟ نه.
حوصله‌ی چیزی رو دارم؟ نه.
اصلا ایده‌ای دارم چی کار دارم می‌کنم؟ نه.
اصلا کاری می‌کنم؟ نه.
این جا رو دوست دارم؟ نه.
جای دیگه‌ای رو دوست دارم؟ نه.
todo: add more useless q&a
آه... الکی سخت می‌گیرم. :)
می گویند
خداوند داستان ابلیس را تعریف کرد ،
تا بدانی که نمی شود به عبادتت ،
به تقربت و به جایگاهت اطمینان کنی!
 
خدا هیچ تعهدی برای آنکه
تو همانی که هستی بمانی ، نداده است
 
شاید به همین دلیل است که
سفارش شده وقتی حال خوبی داری 
و می خواهی دعا کنی ، 
یادت نرود عافیت و عاقبت بخیری بطلبی
 
 پس به خوب بودنت مغرور نشو 
که شیطان روزی مقرّب درگاه الهی بود!
حسن ایزدی ۲:

اگر در دل کسی جایی نداری، فرش زیر پایش هم نباش...
جایی که بودن و نبودنت هیچ فرقی ندارد، نبودنت را انتخاب کن. اینگونه به بودنت احترام گذاشته‌ای...
محبوب همه باش، معشوق یکی.
مهرت را به همه هدیه کن، عشقت را به یکی...
با هر رفتنی اشک نریز و با هر آمدنی لبخند نزن؛
شاید آنکه رفته باز گردد و آنکه آمده برود...
و آنقدر محکم و مقتدر باش که با این محبت‌ها و بی‌مهری‌ها زمین‌گیر نشوی...
لازم است گاهی در زندگی، بعضی آدمها را گم کنی تا خودت را پی
امروز بیمارهایی که به من مراجعه داشتن،با پس زمینه ی صدای آهنگ به غایت غمگین پرتقال من ویزیت شدن...
من میپرسیدم مادرجان دیگه چه مشکلی داری?و صدا میخوند "بودنت هنوز مثل بارونه..."
من میپرسیدم سرفه ی خشک میزنی یا خلطی?و صدا میخوند"آهای زمونه....آهای زمونه..."
امروز اهالی این روستا فهمیدن بی حوصله ام و دلتنگ و غمگین...
شوگولم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه
زندگی با بودنت درست مثل بهشته
تو خونه سبد سبد قند های مثل پشمک
یونگی شی دوست دارم تولدت مبارک!!!
تولد مین یونگی اعظم را به تمام شوگالاورا، آرمیا، کی پاپرا، بیانی ها و همه مردم جهان تبریک میگممممممممممممممممم
سنگ فایل چوکاهه شوگا شی
اورینن سارانگه یوووووووو
***
***
***
خب حالا همه بیاین وسط قرش بدینننننن
به اندازه وسعت علاقتون به شوگول باید قر بدین
***
***
***
و البته امروز تولد دوستم فریما هم هست
تفلدت چوکاههههههه ف
 
همین ترس از دست دادن هاست که زندگی مان را سیاه پوش روزهای خوب کرده است .همین که دلت به آخر قصه خوش نباشد و روز و شب جانت را بگیرد .همین که بودنش ، گل یکی دو روزه شود و خودت بدانی با اولین طوفان باید نبودش را به جان بخری .همین ترس از دست دادن هاست که نمی گذارد ، یک آب خوش از گلوی رابطه هایمان پایین رود .همین ترس از دست دادن هاست که راه نفس هایمان را بند آورده و در یکی از همین روزها به جرم تلاش برای ماندنش ، جوانی ‌مان قربانی می شود .همین ترس از دست
من می شناسم مثل غم، او را ( کلیک کنید )*
برگشتن به محیطی که تو، توش بودی، به ظاهر ترسناک به نظر می رسید. اما نبود. به خصوص وقتی دیدم نسبت به هم، چقدر بی تفاوت بودم. نه تو دنبالِ چراییِ نبودنم بودی، نه من تلاشی برای بودن و یا موندنت کرده بودم. حتی شاید اتفاق نظر داشتیم بابت اشتباه بودن رابطمون. اشتباهی که برای من، توی انتخاب شریک بود و برای تو، نوع رابطه. چیزی که اهمیت داره، اینه که تو، شناختی از خودم رو بهم دادی، که بدون حضورت امکان پذیر نبود. دوست
همه چیز مثل یه کابوس میمونه . توی کمتر از یکماه اتفاق افتاده و انگار یکسال گذشته انقدر که انرژیمو گرفته . # آخرین شبِ بودنت بود و هوا بارونی و بهم نگفتی بیام . توی یکی از تماسا بهم گفتی خواهرگلم و آنا گفت من باید تا تهشو بخونم . دیگه زنگ زدنات زود به زود نیست و یکی دو بار یک هفته بینشون فاصله افتاد . هیچ کرمی نریختم که ری‌اکشنت رو ببینم و هیچ بحثی پیش نیومد که گاف دادنتو ببینم و حس میکنم بدست نیاورده از دستت دادم .
همه چیز مثل یه کابوس میمونه . توی کمتر از یکماه اتفاق افتاده و انگار یکسال گذشته انقدر که انرژیمو گرفته . # آخرین شبِ بودنت بود و هوا بارونی و بهم نگفتی بیام . توی یکی از تماسا بهم گفتی خواهرگلم و آنا گفت من باید تا تهشو بخونم . دیگه زنگ زدنات زود به زود نیست و یکی دو بار یک هفته بینشون فاصله افتاد . هیچ کرمی نریختم که ری‌اکشنت رو ببینم و هیچ بحثی پیش نیومد که گاف دادنتو ببینم و حس میکنم بدست نیاورده از دستت دادم .
فهمیدن پوچی زندگی ساختگی ذهن ما و محدود بودن زندگی واقعی ، خیلی برام برکت داشت. حتی نمی دونم دقیقا کی و کجا توی چند ماه اخیر همچین تو دهنی خوردم که چه خوب هم بود. شایدم یهویی نبود. شاید یه روند یا مسیری بود که سال ها طول کشید. چه راه سختی هم داشت. الان که فکر می کنم به نظرم هر دوتاش. 
هرچی هست ، دوست دارم پرنده های توی قفسمو آزاد کنم 
میخوام بهشون بگم نترسین برین ... بال بال بزنین ... پرواز کنین 
پرواز کنین هر جا که به دلتون قشنگ و روشنه ... اوج بگیربن
تو مرد اجتماعی پیراهن.. من دختری خجالتی و سرد و چادری من دختری خجالتی ام در حوالی ات دارم کلافه میشوم از بی خیالی ات ترسیده ام از این همه محبوب بودنت با دختران دور و برم... با من شبیه خواهر خود حرف می زنی من خسته ام از این همه داداش ناتنی با گیره ای که روسریم را گرفته است دنیا مسیر دلبریم را گرفته است با من قدم بزن کمی از این مسیر را با خود ببر حواس من سر به زیر را عطرت رسانده تو را تا لباسهام آشفته کرده اند کمد را ، لباسهام صعب العبور ، قله خودخواه
شب عبور شما راشهاب لازم نیستکه باحضور شما افتاب لازم نیست
دراین چمن که زگلهای برگزیده پراستبرای چیدن گل،انتخاب لازم نیست
خیال دار تورا خصم ازچه می بافد؟گلوی شوق که باشد طناب لازم نیست
بس که گریه نکردم غرور بغض شکستبرای غسل دل مرده اب لازم نیست
کجاست جای تو؟از افتاب می پرسمسوال روشن مارا جواب لازم نیست
پشت پنجره برخیز تابه کوچه رویمبرای دیدن تصویر،قاب لازم نیست
#قیصر_امین_پور
عشقم امشب دلم گرفته کاش بودی بغلم میکردی هادیم..وقتی دلم میگیره گریم میگیره الانم دقیقا همون حالم دوست دارم همش گریه کنم..امروز باهم بودیم انگار اطرافمون هیچی وجونداشت فقط منو تو بودیم ...بودن با تو منو کلا تغییرمیده من اون تغییرو اون حس وحالی که پیشت دارمو خیلی دوسش دارم حاضرم هرچی دارمو بدم اون حسو تجربه کنم هادی!!
دلم تنگه باورکن تنگته ..شاید بگی اره امروز پیشت بودم اما برامن فرقی نداره من همیشه دلتنگ توام عزیزدلم،زندگی من جون من،از خدامیخ
امروز ... 
۸ رجب ۱۳۹۸
روزای اخر سال داره کم کم می گذره ... داره سال نو میشه ..‌
یه غم عجیبی تو دلمه ... نمیدونم چطورمه ... گیج و سر درگم ...دلهره دارم ترس دارم ...
دوست دارم میرفتم روضه ...کاش محرم بود ... کاش تنها بودم کاش ادم ها و نگاه هاشون نبود ... کاش یه کوشه برای خودم داشتم که هیشکی منو نمیشناخت ... 
نمیدونم حرفام رو بنویسم یا ننویسم ... ولی نمیدونم چرا امروز باهات حرف زدم اینقدر حالم بد شد ... نمیدونم چرا ینی واقعا نمیدونم .... حس بدی دارم ... 
حس بد شاید به خ
 
 
برای بودنت...برای این حجم وسیع خوشبختی؛
دین به گردن من است.
مدیونم به تمام انان که می توانستند تو را داشته باشند.
حالا که سهم منی
باید به قدر همه دوستت داشته باشم
باید قدرت را بدانم
باید مواظبت باشم
به اندازه ی تمام کسانی که میشد سهمشان باشی.
میدانی دلدار نگاهت که میکنم
فکر میکنم چه بیچاره اند آنان که تو را ندارند.
کاش میشد این بزرگِ بودنت مال همه باشد
بعد نیمه ی جبار وجودم سرکش میشود که نه!!
تو فقط مال منی!!
من مدیونم به آنانی که سهمشان نیستی..
بچه هاا من دارم میرم یه مدت بمیرم...
مامانم همه چیزو فهمید...
حالمم اصن خوب نیس...
واقن دارم میمیرم...
همتونو خیلی دوس دارم...
منو یادتون نره...
ددی اون فیکرم ترجمش میکنم...
ولی یکم دیر تر...
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
لیندا عاشقتم...
خب... وقتی چشما شروع به حرف زدن میکنن... راستش واقعا نمیدونم باید این سکوتت رو چی تعبیر کنم؟! رفتی و خودت رو گم کردی تو عمق تنهاییات که چی؟ باشه قبول... چراغ آنلاین بودنت رو روشن بذار و دیگه مثل قبل خبری نباشه از اون دیوونه بازیات! اما آخه تا کِی میخوای خودت نباشی؟
اگه راست میگی جلوی چشماتو بگیر که نتونن حرف بزنن! 
✍️نامه ای به مادرم ...سلام مادراول نامه ام به نام خدا ...خدایی که بهم نشون دادی مهربونهخدایی که بهم نشون دادی چقدر بخشندس.و اما بعد ...مادرم من پسرم آسمان به زمین بچسبد زمین به آسمان ...درست یا غلط غرور مردانه ام اجازه نمیدهد همیشه موقع دیدار مانند کودکی تورا در آغوش بگیرم و از داشتنت لذت ببرمولی خدا میداند دلم آنقدر برای نوازش کردن موهایم با دستانت تنگ است که نمیشد نوشت ...مادرم آنقدر فهیمانه مرا تربیت کردی که امروزه وقتی کسی از من تعریفی میکن
امشب رفتیم و پرده از راز این هدیه‌ی الهی برداشتیم.
صدای تپیدن قلب کوچیکت رو ضبط کردم.محکم و تند.
تاپ تاپ...صدای شروع یک زندگی.
از خدای مهربون برات صبر و آرامش می‌خوام، حیا و عشق به اهل‌بیت عزیز.
سال گذشته،این موقع توی حرم حضرت علی"ع" بودیم و من هم اونجا هم توی حرم امام حسین جان و حضرت عباس، برای بودنت، برای شروع و عاقبت به خیری ت دعا کردم. زیر قبه...
اتفاق امشب، خیلی معنادار بود برام...
من همه رو به فال نیک می‌گیرم عزیز دلم...
تا به حال شده فکر کنید برای ادامه دادن در مسیر نتورک مارکتینگ اصلی ترین چیزی که لازم دارید چیست؟نتورک
مارکتینگ کار پر فراز و نشیبی است.بعضی مواقع افراد حس می کنند که ادامه
دادن دیگر ارزش ندارد و به اندازه کافی زحمت کشیده اند. تنها چیزی که
میتواند در این زمان افراد را نجات بدهد چیزی نیست جز: هدف داشتن
هدف برای ادامه دادن هر کاری بسیار لازم و حیاتی است، به خصوص در
بازاریابی شبکه ای. چون در این حرفه همه چیز به خود شما بستگی دارد. اگر هدف
نداشته
 فرار میکنم از این موقعیتتلاش های مصر و مکررش برای بوسیدنو همزمان زمزمه های "خیلی دوستت دارم"نه طاقت ماندن دارم و نه پای رفتننه اینجانه آنجامعجزه لازم دارم................تو قرار بود معجزه کنی واسم، معجزه ای به اندازه ی بزرگیتپس چرا بدتر کردی
........      
دیگه نمیتونم حتی ببوسمشیه چیز خیلی کوچیکیا شایدم بزرگمتاسفمواسه انقدر بد بودنمواسه قدرتو ندونستنبه خدا نمیدونم باید چکار کنمخیلی متاسفم واسه همه چیزواسه بودنم تو زندگیت...............جهان من آشوب است
الان از نیمه شب چهارشنبه گذشته وارد پنج شنبه شدیم. صبح چهارشنبه رفتم چهارباغ... ف رو دیدم... توی یه کافه نشستیم و کلی گپ زدیم... حرفهای خوبی زدیم... راههای برام گشوده شد ...
بعداز ظهر هم رفتم بعد از چند هفته سری به ریحانه زدم...
شب هم کتاب خوندم... خسته و گیج بودم ولی باید یه کاری کرد...
چقدر خوب شد برام عکس فرستاده بودی آخر شبیه... چقدر خوب شد صدات رو شنیدم...تعطیلات کریسمسه... ما اینجا گیر افتادیم توی هوای آلوده...
دلم گرمه به بودنت
این روزا دیدن نبات در حال راه رفتن با دمپایی های من قند تو دلم آب می‌کنه.
وقتی میبینی نی نی دیروز ، چه عجله ای داره پا تو کفش بزرگترها کنه، ذوق میکنی.
ذوق بزرگ شدنشو ، قد کشیدنشو و...
ولی همین قدر که قند تو دلم آب میشه ، دلم برای نی نی و کوچولو بودنش تنگ شده.، برا روزایی که چهار دست و پا راه می‌رفت و کف آشپزخونه کنار پام می‌نشست تا ظرف شستنم تموم بشه برا روزایی که تازه بلد شده بود بگه بابا
 و چقدر ریسه می‌رفتیم و غش و ضعف میکردیم واسه بودنت و بزرگ
یا ابامحمد، یا حسن بن علی، ایها المجتبی یابن رسول الله...شیر جمل، رزمنده ی نام‌آور صفین کوه صبور ای روی دوش تو لوای دینای مرجع تقلید شاه کربلا، ای نورروشن شده با تابش تو جاده ی آییناز تو کرامت را شنیدیم و یقین داریمدست گدایی‌مان نخواهد دید غیر از ایننام عزیز تو همینکه روی لب آمدعرض ارادت‌هایمان شد درد را تسکیندنیا خزان می‌شد بدون برکت نامتبا بودنت هر لحظه‌مان شد غرق فروردینمن مطمئنم که مدینه روز میلادت با پرچم «یا مجتبی» روزی شود آذینإن
موج، دریا، قطار، ابر، باران، باد، پنجره، آبشار، شب، رشته ی مو، بودنت ، رفتنت، اندوه، تنهایی، عشق، دوستت دارم، واقعا دوستت دارم؟ یا این هم شبیه یکی از این «ادوات تشبیه بسیار نوشته »است که در این چند خط پشت سر، نوشتم؟ کلمات نابود، کلمات بود، کلمات بدبود، کلمات بی بود و نبود، همه از آنها که دار و ندارشان به یغما رفته؟
دیوانگی، جنون، لیلا، شیرین، فرهاد، خسرو، وامق، عذرا، بیژن، منیژه، داش آکل، عشق، طلب، تن و جان، شور و پریشانی، خواهش جسم، خواهش
عاشقانه ترین عاشقانه های جهان
در برابر قلبم کم میاورند
وقتی که پای "تو" در میان است
.
بشنو!
فریاد عاشقانه ی قلبم را
دستهایم را که میگیری
نگاهم که میکنی
مشتاقانه تر از ثانیه ها...
عشق در وجودم میتپد
آوای بودنت، عاشقانه های جهان را میرقصاند
جهان در برق چشمانم میلرزد
و آغوشت تو گرم میکند تنم را...
با آرامشی از جنس بهشت... :)
.
آغوش تو آرامشی از جنس بهشت است
آرامشت از جنس "تو" در آینه ی "من"
خالیست جهان بی تو و عشقت شهِ قلبم!
بر بوم جهان با تو خوشست عشق کشید
مات چشمان تواَم، اما دلم درگیر نیستاز تو ای یوسف دلم سیر است و چشمم سیر نیستاین شکاف پشت پیراهن شهادت می‌دهدهیچ‌کس در ماجرای عشق بی‌تقصیر نیستاز تو پرسیدم برایت کیستم؟ گفتی «رفیق»آنچه در تعریف ما گفتی کم از تحقیر نیستهر زمانی روبروی آینه رفتی بداندر پریشان‌بودنت این آه بی‌تأثیر نیستقلب من با یک تپش برگشت، گاهی ممکن استآن‌قدرها هم که می‌گویند گاهی دیر نیست!
« حسین زحمتکش »
be my queen be my heart be my golden dream be my savior
عشق من...
تو خندیدنو بهم یاد دادی...
تو بودی که طعم خوشبختی رو بهم چشوندی...
با اینکه عشق کوچولوم بودی...بهم فهموندی حمایت شدن یعنی چی...
و من حتی نمیتونم به نبودنت فکر کنم...
کلی حرف دارم باهات...کلی حرفای دردناک...و سرشار از بغض...
ترس...از اینکه خنده هات مال من نباشن...
ولنتاین امسالم بدون تو،اصلا شبیه ولنتاین نبود!
اولین ولنتاینی بود که میخواستم کنار عشقم باشم...ولی بازم...شد یه خاطره ی تلخ...
لطفا منو ببخش برای هر کوتاهی
 
 
نمی دونم چطور اومدی تو زندگیم و چطور از زندگیم رفتی و کجا رفتی.امابودنت چنگ زدن به چیزی به نام زنده گی بودنبودنت چنگ زدن برای قبول نبودن و اینکه چطور زنده مانده ام و اما زنده ماندم و تو ارزشمندترین و رازآلودترین و دردآور ترین یادی که همیشه به احترامت سر خم می کنم. 
گاهی وقتا فراموش کن کجایی، به کجا رسیدی و به کجا نرسیدی. گاهی فقط زندگی کن. یاد قول هایی که به خودت دادی نباش. شرمنده خودت نباش. تقصیر تو نیست. تو تلاشتو کردی اما نشد. یه وقتایی جواب خودتو نده. هر کی پرسید چرا اینجای زندگی گیر کردی، لبخند بزن و بگو کم نذاشتم، اما نشد. یه وقتایی فقط از زنده بودنت لذت ببر. از بودن کنار کسایی که دوستشون داری و دوستت دارن. از طلوع خورشید، از صدای آواز قمری ها، از باد، باران، از همه لذت ببر.
برام یه قفس بساز؛بدون پنجره،بدون در،منو بنداز اون تو و خودت بیرون در وایساتو کِ اون بیرون باشی میتونم فقط بِ نشستن تو پشت دیوارِ سرد فکر کنمتو کِ منو محصور کنی فقط ذهنم درگیر تویی میشه کِ منو بِ خاطر نجاتِ خودم بِ زنجیر کردیتو منو حبس میکنی ولی خودت هم با من داخل قفسِ بی نور نفس می کشی!کنار منی و نمیذاری لحظه ای ذهنم بِ خطا بره،نمیذاری لحظه ای بِ جهنمی ک توش بودم برگردم!تو باش؛پشت دیوار باش...لمس نشدنی باش...باش کِ بودنت اجزای متلاشی منو کنار ه
 
 
 نیاز دارم با تو حرف بزنم و سیر ببینمت. از نزدیک ببینمت، شفاف و بدون فاصله، چشمانت را وارسی کنم، گونه‌ات را که میخندند یا نه، لبانت را دقیق شوم که چه میگویند... همیشه نیاز داشتم و البتّه از اینکه ندارمت فرار کرده‌ام. خودم را گول زده‌ام، بیهوده خودم را این من ساده را گول زده‌ام که نبودنت و نداشتنت توجیه‌پذیر است، امّا نبود. بودنت ساده‌ترین اتّفاق میتوانست باشد، امّا برای من نبود. اینکه باشی میتوانست ساده‌ترین اتّفاق جهان و شیرین‌ترین
جودی آبوت عزیز سلام.
رسم بر این بود که همیشه تو نامه بنویسی، اونم برای بابالنگ دراز، اما این دفعه من میخوام نامه بنویسم. اونم برای تو
از بچگی، تو تمامِ شخصیت های کارتونی که میشناختم، فقط با تو همزادپنداری می کردم. نمی دونم چرا. نمیدونم چی بین ما مشترک بود. شاید همین سرخوشی و سهل گیری دنیا، شاید همین احساساتی بودنت، همین که یه لحظه انقدر انرژی داری که میتونی دنیا رو منفجر کنی، و یه لحظه انقدر داغونی که فقط صدای هق هق گریه و لرزش شونه هات میتونه
امروز نشسته‌ام پای لپ‌تاپ و دارم طرز پخت بوقلمون را برای مامان پیدا می‌کنم چون تا به حال گوشت بوقلمون درست نکرده است و ما هم نخورده‌ایم جایی و بلد هم نیستیم. فرکانس رادیو را گذاشته‌ام روی رادیو فرهنگ و به برنامه‌ی بزرگداشت هوشنگ ابتهاج گوش می‌دهم و حسین قوامی به گونه‌ای رشک‌برانگیز می‌خواند "تو ای پری کجایی؟ که رخ نمی‌نمایی..."، همزمان دارم هزینه‌ی اولیه برای قدم گذاشتن در کاری که بهش علاقه دارم را برآورد می‌کنم و مثل همیشه توی سرم ه
مات چشمان تواَم، اما دلم درگیر نیستاز تو ای یوسف دلم سیر است و چشمم سیر نیستاین شکاف پشت پیراهن شهادت می‌دهدهیچ‌کس در ماجرای عشق بی‌تقصیر نیستاز تو پرسیدم برایت کیستم؟ گفتی «رفیق»آنچه در تعریف ما گفتی کم از تحقیر نیستهر زمانی روبروی آینه رفتی بداندر پریشان‌بودنت این آه بی‌تأثیر نیستقلب من با یک تپش برگشت، گاهی ممکن استآن‌قدرها هم که می‌گویند گاهی دیر نیست!
   منبع: @AdabSar
وقتی چندین و چندوبلاگ داشته باشی، همین میشه که ندونی تو کدوم بنویسی. تو یکی میترسی پرستیژ خانمانه بودنت بریزه به هم. در اون یکی رو هم گل گرفتی. یکی دیگه رو هم که نوشتی به روز نمیشه. اینجا هم انگار حال نمیکنی. اما تو دلت میخواد بنویسی. چه خوب چه بد. چه نوشته هات به درد لای جرز دیوار بخوره و چه به درد قاب گرفتن برای سالن پذیرایی. میرم به وبلاگهای دیگه سر میزنم، غبطه میخورم به حال صاحباشون. راحت مینوسن. منو هزار غول ریز و درشت احاطه کرده که اگه بخوام

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها